مامان جونم سه شنبه هفته پیش وقت واکسن دو ماهگیت بود همش نگران بودم می گفتم پسر نازم اذیت می شه .صبح زود رفتیم ، بغل مامانی تو خوب ناز بودی .دو تا واکسن و قطره ، که برای فلج اطفال هپاتیت ب و ب ث ژ بود . وقتی خانومه واکسنارو زد یه جیغی زدی از خواب بیدار شدی اما خدارو شکر خیلی زود آروم شدی اومدیم که خونه استامینفونتو دادم و گرفتی خوابیدی . مرتب حوله سرد رو پاهات میذاشتم . عصری با اینکه می خواستم خونه باشم با اصرار مامان بزرگ رفتیم خونشون .خیلی دلشون می خواست تورو ببینن ولی به خاطر مشغله زیاد نمی تونستن بیان برای همین ما رفتیم . با دیدن تو کلی ذوق کردن . تا وقت افطار اونجا بودیم ...